کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
کسی که گوسفند یا قوچ جنگی بر آخور ببندد و پروار کند، کنایه از کسی که در کاری زبردستی و مهارت دارد، ماهر، زبردست، برای مِثال چو گرگت دراند گزند سخن / نباشی اگر بره بند سخن (ظهوری - لغتنامه - بره بند)
ده کوچکی است از بخش ماهان شهرستان کرمان. واقع در 16 هزارگزی خاور ماهان و 14هزارگزی راه شوسۀ کرمان بم. مزرعۀ مهدی آبادجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش ماهان شهرستان کرمان. واقع در 16 هزارگزی خاور ماهان و 14هزارگزی راه شوسۀ کرمان بم. مزرعۀ مهدی آبادجزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است جزء دهستان قزقانچای بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. دارای 300 تن سکنه. آب آن از رود خانه قزقان چای. محصول آنجا غلات، بنشن، قلمستان. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و عده ای برای تأمین معاش بمازندران میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان قزقانچای بخش فیروزکوه شهرستان دماوند. دارای 300 تن سکنه. آب آن از رود خانه قزقان چای. محصول آنجا غلات، بنشن، قلمستان. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است و عده ای برای تأمین معاش بمازندران میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
ضرابی و کسی که پول رایج را سکه میکند. سکه زننده. ضراب. (ناظم الاطباء) : من سکه زنم بقالبی خوب او نیز زند ولیک مقلوب. نظامی. مشارالیه باید که متوجه باشد که ضرابهای سکه زن بدستور مقرر در اشرفی و عباسی سکه کاری نمایند. (تذکره الملوک چ 2 ص 33)
ضرابی و کسی که پول رایج را سکه میکند. سکه زننده. ضراب. (ناظم الاطباء) : من سکه زنم بقالبی خوب او نیز زند ولیک مقلوب. نظامی. مشارالیه باید که متوجه باشد که ضرابهای سکه زن بدستور مقرر در اشرفی و عباسی سکه کاری نمایند. (تذکره الملوک چ 2 ص 33)
دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران. دارای 277 تن سکنه. محصول آنجا غلات، سیب زمینی، میوه جات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
دهی است جزء دهستان وسط بخش طالقان شهرستان تهران. دارای 277 تن سکنه. محصول آنجا غلات، سیب زمینی، میوه جات. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
سرخ بت و خنگ بت دو بت بزرگند در موضع بامیان از مضافات کابل در سرحد بدخشان از سنگ تراشیده. گویند بلندی هر یک از آن پنجاه و دو گز باشد ومیان آنها مجوف است چنانکه از کفهای پای ایشان راه است و نردبان پایه ها کرده اند که به جمیع تجاویف آنها میتوان گشت حتی انگشتان دست و پای ایشان و آنها را به عربی یعوق و یغوث خوانند و بعضی ولایات لات و منات خوانند و گویند سرخ بت عاشق خنگ بت است و آن را سرخ بد هم خوانند. (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) (آنندراج) : اندر وی (بامیان) دو بت سنگین است یکی را سرخ بت خوانند و یکی را خنگ بت. (حدود العالم). گر صبح رخ گردون چون خنگ بتی سازد تو سرخ بتی از می بنگار به صبح اندر. سوزنی (از جهانگیری). کردی میان سرخ بت بامیان ستیخ باشی بر آن که خنگ بتی را کنی به چنگ. سوزنی (از جهانگیری). در کف از جام خنگ بت بنگر بر رخ از باده سرخ بت بنگار. خاقانی. ، رخ متجرع (؟). (غیاث)
سرخ بت و خنگ بت دو بت بزرگند در موضع بامیان از مضافات کابل در سرحد بدخشان از سنگ تراشیده. گویند بلندی هر یک از آن پنجاه و دو گز باشد ومیان آنها مجوف است چنانکه از کفهای پای ایشان راه است و نردبان پایه ها کرده اند که به جمیع تجاویف آنها میتوان گشت حتی انگشتان دست و پای ایشان و آنها را به عربی یعوق و یغوث خوانند و بعضی ولایات لات و منات خوانند و گویند سرخ بت عاشق خنگ بت است و آن را سرخ بد هم خوانند. (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) (آنندراج) : اندر وی (بامیان) دو بت سنگین است یکی را سرخ بت خوانند و یکی را خنگ بت. (حدود العالم). گر صبح رخ گردون چون خنگ بتی سازد تو سرخ بتی از می بنگار به صبح اندر. سوزنی (از جهانگیری). کردی میان سرخ بت بامیان ستیخ باشی بر آن که خنگ بتی را کنی به چنگ. سوزنی (از جهانگیری). در کف از جام خنگ بت بنگر بر رخ از باده سرخ بت بنگار. خاقانی. ، رخ متجرع (؟). (غیاث)
نام آشی است که از سرکه و گوشت و بلغور و میوۀ خشک پزند و آن چنان است که گندم را بلغور کنند و در سرکه بخیسانند و خشک کنند و هر وقت که خواهند صرف کنند و آن را سکبا نیز خوانند. (آنندراج)
نام آشی است که از سرکه و گوشت و بلغور و میوۀ خشک پزند و آن چنان است که گندم را بلغور کنند و در سرکه بخیسانند و خشک کنند و هر وقت که خواهند صرف کنند و آن را سکبا نیز خوانند. (آنندراج)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 300 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات، برنج، صیفی، کنجد. شغل اهالی زراعت است. ساکنین از طایفۀ عرب میان آب میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان میان آب بخش مرکزی شهرستان شوشتر. دارای 300 تن سکنه. آب آن از کارون. محصول آنجا غلات، برنج، صیفی، کنجد. شغل اهالی زراعت است. ساکنین از طایفۀ عرب میان آب میباشند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 11هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و66 هزارگزی شمال راه شوسۀ باغ ملک، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان. واقع در 11هزارگزی جنوب باختری لنده مرکز دهستان و66 هزارگزی شمال راه شوسۀ باغ ملک، با 100 تن سکنه. آب آن از چشمه و راه آن مالرو است. ساکنین آن از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)